مرا اینگونه باور کن... .
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟ !
نمی دانم مرا ایا گناهی هست...؟؟؟؟؟؟؟؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟
مرا اینگونه باور کن...
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
گاهي شکستن دلي کمتر از آدم کشي نيست
گاهي دل اينقدر تنگ ميشه که گريه هم کم ميياره
يک حرف ساده هم گاهي چقدر غم ميياره
**************
از فـراق دوري تـــو مـسـت و حيـرانـم هنــوز بـا نـبـودت روز و شب سر در گـريـبـانم هنـوز حـرف هايـت مي دهـد بـوي صـفـا و همدلي مـن بــه دنـبـال امـيـد چـشـم زيـبـاتـم هـنـوز مهربـانـا خنـده ات چون شهد شيـرين عـسل مـن بـه يـاد خنـده هاي پـر مهر زيبـاتـم هنـوز کـي بــه آخــر مي رسـد ايـن انتظار من خـدا من به يادت روز و شب مجنون و فرهادم هنوز
٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود اهل زمين نبود نمازش شكسته بود برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
نظرات شما عزیزان:
|